دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «شعر و ادبیات» ثبت شده است

دشمنت ترسان اگر بیند تو را

از خیابانت چو گُل چیند تو را

ضرب تیغ او قوی تر می فتد

هم نگاهش مثل خنجر می فتد

بیم چون بند است اندر پای ما

ورنه صد سیل است در دریای ما

هر شر پنهان که اندر قلب توست

اصل او بیم است اگر بینی درست

لابه و مکاری و کین و دروغ

این همه از خوف می گیرد فروغ

اقبال لاهوری

  • حسین عمرزاده

اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
که دندان می‌گزد پیوسته انگشت شهادت را

صائب تبریزی

  • حسین عمرزاده

نیکبختان به حکایت و امثالِ پیشینیان پند گیرند، زان پیشتر که پَسینیان به واقعه یِ او مَثَل زنند. دزدان دست کوته نکنند، تا دستشان کوته کنند.

 

نرود مرغ  سویِ دانه  فراز

چون دگر مرغ بیند اندر بند

 

پند گیر  از مصائبِ دگران

تا نگیرند دیگران به تو پند

گلستان سعدی، بابِ هشتم در آدابِ صحبت

انسان هایِ نیک بخت هنگامی که وقایعِ زندگیِ گذشتگان را مطالعه می کنند ، درسِ عبرت می گیرند تا برایِ کارهایِ بَد، شاهدِ مثالی برایِ آیندگان نباشند. آدم هایِ دزد تا وقتی که دستشان قطع نشود، دست از دزدی بر نمی دارند.

یک پرنده هنگامی که پرنده ای دیگر را در بند ببیند، هیچگاه به طرفِ دانه نمی رود.

بنابراین از بَلاهایی که در زندگی بر سرِ دیگران آمده است درسِ عبرت بگیر تا تو در آینده ، درسِ عبرت برایِ دیگران قرار نگیری.

  • حسین عمرزاده

شنیدم که از نیکمردی فقیر

دل آزرده شد پادشاهی کبیر

مگر بر زبانش حقی رفته بود

ز گردن‌کشی بر وی آشفته بود

به زندان فرستادش از بارگاه

که زورآزمای است بازوی جاه

ز یاران کسی گفتش اندر نهفت

مصالح نبود این سخن گفت، گفت

رسانیدن امر حق طاعت است

ز زندان نترسم که یک ساعت است

همان دم که در خفیه این راز رفت

حکایت به گوش ملک باز رفت

بخندید کاو ظن بیهوده برد

نداند که خواهد در این حبس مرد

غلامی به درویش برد این پیام

بگفتا به خسرو بگو ای غلام

مرا بار غم بر دل ریش نیست

که دنیا همین ساعتی بیش نیست

نه گر دستگیری کنی خرمم

نه گر سر بری بر دل آید غمم

تو گر کامرانی به فرمان و گنج

دگر کس فرومانده در ضعف و رنج

به دروازهٔ مرگ چون در شویم

به یک هفته با هم برابر شویم

منه دل بر این دولت پنج روز

به دود دل خلق، خود را مسوز

نه پیش از تو بیش از تو اندوختند

به بیداد کردن جهان سوختند؟

چنان زی که ذکرت به تحسین کنند

چو مردی، نه بر گور نفرین کنند

نباید به رسم بد آیین نهاد

که گویند لعنت بر آن، کاین نهاد

وگر بر سرآید خداوند زور

نه زیرش کند عاقبت خاک گور؟

بفرمود دلتنگ روی از جفا

که بیرون کنندش زبان از قفا

چنین گفت مرد حقایق شناس

کز این هم که گفتی ندارم هراس

من از بی زبانی ندارم غمی

که دانم که ناگفته داند همی

اگر بینوایی برم ور ستم

گرم عاقبت خیر باشد چه غم؟

عروسی بود نوبت ماتمت

گرت نیکروزی بود خاتمت

سعدی-بوستان

  • حسین عمرزاده

به گورستان گذر کن تا
چه خوردند و چه پوشیدند و بردند...
" دو روزی زندگی کردند " و آخر
به هر حالی که بودند جان سپردند...


طمع بسیار کردند " مال دنیا "
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند...

همانانی که بودند نور چشمی
تنش را در لحد محکم فشردند...

اگر شاه و گدا ، نادار و دارا
اجل آمد نفس بگرفت مُردند.

  • حسین عمرزاده

قصهٔ درد دل و غصهٔ شب های دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

 

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

 

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

 

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

 

بی نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

 

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز

 

 

عبید زاکانی-غزلیات

  • حسین عمرزاده

می‌توان کتاب‌های بسیار خوب خواند اما به هیچ‌کدام عمل نکرد. کم نیستند کسانی که صدها و بلکه هزاران کتاب خوانده‌اند اما حتی به خطی از آنها عمل نکرده‌اند. کتابِ آسمانی ما مسلمانان نیز استثنا نیست. بسیارند کسانی که قرآن را بارها خوانده‌اند اما حتی به معنای فارسیِ آنچه خوانده‌اند توجّهی نداشته و تا فهمِ عمیق و عمل به آن فرسنگ‌ها فاصله دارند. اقبالِ لاهوری بر این مسئله تأکید می‌کند که کتابِ قرآن را زیر بغل زده‌ای و حتی فخرفروشی می‌کنی که آن را بارها خوانده‌ای اما دریغ از ذره‌ای عمل که کوچک‌ترین نشانی از آن نیست. پس به آنچه خوانده‌ای مغرور نشو، سراغِ فهمِ عمیقِ آیات و یافتنِ لُبِّ لبابِ آنها برو و سپس به آنها عمل کن.

 

قرآن


ای که می داری کتابش در بغل
تیزتر نِه پا به میدانِ عمل

 

اقبال لاهوری

  • حسین عمرزاده