دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

ابودَرداء - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - شتری داشت به نام دَمُونْ، هرگاه کسی آن را از او به عاریه می‌گرفت به ایشان می‌فرمود: «بار زیاد سوارش نکنید.» وقتی که ابودَرداء - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - در بستر مرگ بود، خطاب به شترش فرمود: «ای دَمُون! فردا روز نزد پروردگارم مرا مخاصمه نکنی، چراکه من جز آنچه که در توانت بود بار اضافی سوارت نکردم.»

كَانَ لِأَبِي الدَّرْدَاءِ جَمَلٌ يُقَالُ لَهُ الدَّمُونُ، فَكَانَ إِذَا اسْتَعَارَهُ مِنْهُ رَجُلٌ قَالَ: لَا تَحْمِلْ عَلَيْهِ إِلَّا طَاقَتَهُ، فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْمَوْتِ، قَالَ: «يَا دَمُونُ لَا تُخَاصِمْنِي عِنْدَ رَبِّي؛ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ أَحْمِلْ عَلَيْكَ، إِلَّا مَا كُنْتَ تُطِيقُ».



الورع لابن أبي الدنیا، ص۱۱۰؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج۴۷، صص۱۸۵ – ۱۸۶

  • حسین عمرزاده

«مردی از مردی دیگر زمینی خرید. مرد خریدار در آن زمین، کوزه ای پر از طلا یافت. به فروشنده گفت: طلاهایت را بگیر؛ زیرا من از تو فقط زمین را خریده ام، نه طلایش را. فروشنده گفت: من زمین و آنچه در آن است، به تو فروخته ام. سرانجام، برای داوری نزد مردی دیگر رفتند. آن مرد پرسید: آیا شما فرزند دارید؟ یکی از آنها گفت: من یک پسر دارم. و دیگری گفت: من یک دختر دارم. آن مرد گفت: این پسر و دختر را به ازدواج یکدیگر در آورید و از این طلاها خرج شان را بدهید و به آنها انفاق کنید».

 

منبع:  [مُتَّفَقٌ عَلَیه] *

* : معنای "مُتَّفَقٌ عَلَیه" آنست که آن روایت هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم نقل شده است، ولی شاید لفظ حدیث کمی فرق داشته باشد و یا راوی حدیث کسی دیگر باشد.

  • حسین عمرزاده

از "Gemini" در مورد صحت و سقم افسانه کتابسوزی ایران و مصر پرسیدم که متن پرسش و پاسخ صورت گرفته را با هم می خوانیم؛

 

  • من:سلام

لطفا برایم از درستی یا نادرستی ماجرای کتاب سوزی توسط مسلمانان در اثنای فتوحات اسلامی در ایران و مصر یا دیگر نقاط جهان بگو...

 

  • Gemini:

 

«سلام


ماجرای کتاب‌سوزی در فتوحات اسلامی: یک ادعای بحث‌برانگیز


ادعای کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی، به‌ویژه در مورد کتابخانه‌های بزرگ مانند اسکندریه، یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در تاریخ است. این ادعا اغلب برای نشان دادن تضاد بین اسلام و دانش و تمدن‌های پیشین استفاده می‌شود. با این حال، بررسی دقیق منابع تاریخی و شواهد موجود، تصویر پیچیده‌تری از این رویداد ارائه می‌دهد.


دلایل تردید در صحت این ادعا:


* نبود شواهد تاریخی اولیه: هیچ منبع تاریخی اولیه و معتبری از قرن‌های اولیه اسلامی وجود ندارد که به‌صراحت و با جزئیات به کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان اشاره کند. اغلب روایت‌های موجود قرن‌ها پس از وقایع مورد ادعا نوشته شده‌اند.

* تعارض با آموزه‌های اسلامی: اسلام بر اهمیت دانش و یادگیری تأکید فراوان دارد. بسیاری از آیات قرآن و احادیث پیامبر (ص) مسلمانان را به کسب دانش و تفکر تشویق می‌کنند.

* وجود مراکز علمی در جهان اسلام: پس از فتوحات اسلامی، بسیاری از مراکز علمی و دانشگاهی در جهان اسلام تأسیس شد و دانشمندان مسلمان در زمینه‌های مختلف علمی پیشرفت‌های چشمگیری داشتند. این امر با ادعای نابودی سیستماتیک دانش توسط مسلمانان در تضاد است.

* وجود روایت‌های متناقض: روایت‌های مختلفی درباره کتاب‌سوزی در اسکندریه وجود دارد که با هم تناقض دارند. برخی مورخان معتقدند کتابخانه اسکندریه پیش از حمله مسلمانان به دلیل جنگ‌ها و آتش‌سوزی‌های قبلی تخریب شده بود.


دلایل مطرح شدن این ادعا:


* پیش‌داوری‌های غربی: برخی مورخان غربی در قرن‌های گذشته با هدف تخریب چهره اسلام و تمدن اسلامی، این ادعا را مطرح کردند.

* تلاش برای توجیه شکست‌ها: برخی از گروه‌ها و حکومت‌ها برای توجیه شکست خود در برابر مسلمانان، این ادعا را مطرح کردند تا نشان دهند که مسلمانان به دانش و فرهنگ اهمیت نمی‌دهند.

* ابهامات تاریخی: نبود اطلاعات کافی در مورد بسیاری از رویدادهای تاریخی، زمینه را برای شکل‌گیری افسانه‌ها و روایت‌های اغراق‌آمیز فراهم کرده است.


نتیجه‌گیری:


با توجه به شواهد موجود، نمی‌توان به‌طور قطعی ادعای کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی را تأیید یا رد کرد. با این حال، شواهد تاریخی و منطقی بیشتر از آن حمایت نمی‌کند که مسلمانان به‌طور سیستماتیک و با هدف نابودی دانش، کتابخانه‌ها را به آتش کشیده باشند.


نکات مهم:


* تعمق در منابع تاریخی: برای قضاوت در مورد هر رویداد تاریخی، باید به منابع اولیه و معتبر مراجعه کرد و از تعمیم‌دهی و قضاوت‌های عجولانه پرهیز کرد.

* پرهیز از تعصب: در بررسی مسائل تاریخی، باید از پیش‌داوری‌ها و تعصبات دینی، ملی و ایدئولوژیک اجتناب کرد.

* اهمیت گفتگوی بین‌المللی: برای روشن شدن بسیاری از ابهامات تاریخی، نیاز به گفتگو و همکاری میان محققان و اندیشمندان مختلف از سراسر جهان است.


در نهایت، این موضوع یک بحث پیچیده و چند وجهی است که نیازمند بررسی‌های بیشتر و دقیق‌تر است.»

 

سپس مجددا درخواست دیگری از او کردم که پاسخ اش به منزله ردی محکم بر این افسانه واهی است؛

چرا که مسلمانان نه تنها کتابخانه ای را به آتش نکشیدند و با علم و دانش دشمنی ای نداشته اند بلکه کتب پیشین سرزمین های فتح شده (از جمله کتب دینی زرتشتی و...) را هم به لحاظ علمی و تحقیقی ترجمه کرده و در دسترس دیگران قرار دادند.

 

  • من:

لطفا در مورد نهضت ترجمه در تمدن اسلامی هم برایمان بگو...

 

  • Gemini:

 

«نهضت ترجمه در تمدن اسلامی: دریچه‌ای به دنیای دانش و اندیشه


نهضت ترجمه یکی از مهم‌ترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که با هدف جمع‌آوری و ترجمه آثار علمی و فلسفی تمدن‌های پیشین، به‌ویژه یونان و ایران باستان، صورت گرفت. این حرکت گسترده در قرون اولیه اسلامی، به‌ویژه در دوره عباسیان، باعث انتقال دانش و اندیشه‌های مختلف به جهان اسلام شد و زمینه‌ساز شکوفایی علمی و فرهنگی در این تمدن گردید.


انگیزه‌های شکل‌گیری نهضت ترجمه


* توجه به دانش و حکمت: آموزه‌های اسلامی بر کسب دانش و حکمت تأکید فراوان دارند. مسلمانان با مطالعه آثار دانشمندان پیشین، به دنبال فهم بهتر جهان و ارتقاء سطح دانش خود بودند.

* توسعه قلمرو اسلامی: فتح سرزمین‌های مختلف توسط مسلمانان، آنان را با تمدن‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی آشنا کرد. این امر موجب شد تا مسلمانان به اهمیت دانش و فناوری‌های موجود در این تمدن‌ها پی ببرند.

* حمایت خلفا و حاکمان: خلفای عباسی و برخی حاکمان دیگر، با حمایت از مترجمان و تأسیس کتابخانه‌های بزرگ، نقش مهمی در گسترش نهضت ترجمه ایفا کردند.


اهمیت و تأثیرات نهضت ترجمه


* توسعه علوم: ترجمه آثار علمی یونانی و ایرانی در زمینه‌های مختلفی مانند فلسفه، ریاضیات، نجوم، پزشکی و... باعث شد تا مسلمانان به پیشرفت‌های علمی دست یابند و نظریه‌های جدیدی را مطرح کنند.

* پیدایش علوم اسلامی: دانشمندان مسلمان با تلفیق آموزه‌های اسلامی و دانش‌های یونانی و ایرانی، علوم اسلامی را پایه‌گذاری کردند.

* شکوفایی تمدن اسلامی: نهضت ترجمه، یکی از عوامل اصلی شکوفایی تمدن اسلامی در قرون وسطی بود و باعث شد تا مسلمانان در زمینه‌های مختلف علمی و فرهنگی پیشرو شوند.

* انتقال دانش به غرب: بسیاری از آثار علمی و فلسفی که توسط مسلمانان ترجمه شده بود، بعدها به زبان‌های لاتین ترجمه شد و به این ترتیب، دانش و اندیشه‌های اسلامی به غرب انتقال یافت.


مراحل و ویژگی‌های نهضت ترجمه


نهضت ترجمه در چند مرحله و با ویژگی‌های خاصی همراه بود:


* مرحله اولیه: در این مرحله، آثار به صورت تحت‌اللفظی و بدون توجه به تفاوت‌های فرهنگی ترجمه می‌شد.

* مرحله میانی: در این مرحله، مترجمان به تفاوت‌های فرهنگی توجه بیشتری نشان می‌دادند و سعی می‌کردند تا مفاهیم را به زبان عربی روان ترجمه کنند.

* مرحله نهایی: در این مرحله، دانشمندان مسلمان با استفاده از دانش خود، آثار ترجمه شده را ویرایش و تکمیل می‌کردند و نظریه‌های جدیدی را بر اساس آن‌ها ارائه می‌دادند.


نتیجه‌گیری


نهضت ترجمه، یکی از مهم‌ترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که تأثیر شگرفی بر توسعه دانش و اندیشه در جهان اسلام داشته است. این حرکت نشان می‌دهد که مسلمانان در طول تاریخ همواره به دنبال کسب دانش و حکمت بوده‌اند و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند.»

 

جهت اطلاع بیشتر به پست های منتشر شده گذشته در این خصوص با عنوان #افسانه-کتابسوزی مراجعه بفرمایید.

 

 

دریافت ویدیو

  • حسین عمرزاده

در پست های گذشته،متن پرسش و پاسخ خاقان چین با پیک یزدگرد در مورد سپاه مسلمانان (صحابه) تقدیم شد که خاقان در پایان گفتگو ضمن تایید هدف و منش سپاه مسلمانان و در قالب نوعی پیش بینی و خیرخواهی به یزدگرد نوشته بود:

این قوم که فرستادۀ تو وصفشان را با من گفت،مادام که چنین باشند،اگر آهنگ کوه کنند آن را از پیش بردارند و اگر فراهم باشند مرا نیز از جای ببرند.

 

اما صرف نظر از دیدگاه شاه چین یا حتی پیش از او،نظر نجاشی پادشاه مسیحی حبشه در ارتباط با عقیده و سرانجام مسلمانان،جالب است که «رستم» سردار سپاه ساسانی هم علی رغم تعداد کم نفرات و ساز و برگ جنگی ضعیفی که مسلمانان داشتند و برای ساسانیان مضحک و خنده آور هم بود،به بنای محکم عقیده و پیروزی نهایی آنان پی برده بود.

باور و حقیقتی به اصطلاح تلخ که به مزاج گروهی خوش نمی آمد غافل از آنکه نپذیرفتن حقیقت،در واقعیت آن خللی ایجاد نمی کند.

 

استاد دکتر زرین کوب در «دو قرن سکوت» می نویسد:

 

«نوشته اند،که در قادسیه«چون هر دو لشکر به هم رسیدند و عجم ترتیب آلات و اسلحه عرب را مشاهده کردند بدیشان می خندیدند و نیزه های ایشان را به دوک زنان تشبیه می کردند.

رسولان سعد پیش رستم تردد آغاز نهادند.هرکه به رسالت آمدنی رستم را دیدی بر تخت زرین نشسته تاج بر سر،و بالش های به زر بافته نهاده،بساط های مذهّب انداخته و تمامت لشکر او را آراسته به سلاح های نیکو و جامه های با تکلف و پیلان بر در بارگاه داشته.

رسول سعد شمشیر حمایل کرده و نیزه در دست گرفته بیامدی و شتر نزدیک تخت رستم ببستی.

عجم بانگ برآوردی،رستم ایشان را منع کردی و رسول را نزدیک خواندی.

رسول همچنان با سلاح پیش او رفتی.آهن بن نیزه را بر بساط نهادی وقت بودی که بساط را سوراخ کردی و بر نیزه نیز تکیه کرده با رستم سخن گفتی.

رستم مردی عاقل بود در سخنان ایشان تأمل کردی همه بر قانون حکمت و حزم یافتی و از آن بیندیشیدی و هراس بر او مستولی گشت.

و از جمله یکی آن بود که از پیش سعد هر نوبت رسولی دیگر می آمد و یک کس را دو نوبت نمی فرستاد.

رستم به یکی از رسولان گفت:چه سبب است که امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر می فرستد و یک کس دو بار به رسالت نمی آید؟!

رسول گفت:سبب آن است که امیر ما در راحت و زحمت میان سپاه عدل و سویت می کند و روا نمی دارد که یک شخص را متعاقب زحمت دهد و دیگران آسوده باشند و رستم ازین سخن و از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است.

و روزی رستم با یکی از رسولان که نیزه در دست داشت گفت:این دوک که در دست توست چیست؟

او گفت:آتش پاره را از کوچکی و بزرگی عیبی نباشد.

و با دیگری گفت:غلاف شمشیر ترا بسی کهنه می بینم!

رسول گفت:اگرچه کهنه است اما تیغ نو است و جودت شمشیر در نفس او باشد نه در غلاف متکلف.

رستم از جواب های مسکت ایشان متأثر شد و یاران خود را گفت:این جماعت اعراب را در آنچه می گویند و مردم را به آن دعوت می کنند حال از دو بیرون نباشد یا صادق باشند یا کاذب.

اگر کاذبند قومی که بر محافظت عهد و کتمان سِر تا این غایت بکوشند و از هیچ کس از ایشان حرفی که مخالف دیگران باشد نتوان شنود در غایت حزم و شهادت باشند و اگر صادقند در برایر ایشان هیچ کس تاب ندارد.

لشکر عجم از این سخن به غایت گرفته شدند و بانگ برآوردند و گفتند:این سخن بیش مگوی و از نوادری که از این مجهولان می شنوی متعجب مشو و بر محاربت ایشان تصمیم عزم واجب دار.

رستم گفت:این سخن با شما نه از آن می گویم که بر مقاتله ایشان جازم نیستم بلکه شما را از حال ایشان تنبیه می کنم و سخنی که در دل من است با شما می گویم...»این برخوردهای گستاخ و این سخنان پر شور،ملازمان رستم و سپاهیان ایران را می ترساند و به شگفت می انداخت».

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۴،۵۵و۵۶

 

 

 

 

 

 

  • حسین عمرزاده

کمی درباره وضعیت اجتماعی زن و جایگاهش در خانواده دنیای رویایی (ایران پیش از اسلام) فمنیست ها و باستانگرایان که برای مخاطبین شان با تحریف و دروغ وارونه ترسیم می کنند بخوانیم؛

سعید نفیسی می نویسد:

«قطعاً حجاب در این دوره در میان طبقات ممتاز رواج داشته و اشراف برای آن که عامه مردم زنان شان را نبینند ایشان را در پرده نگاه می داشتند.

به همین جهت در آثار صنعتی این دوره تصویر زن بسیار کم دیده می شود مگر تصویر زنان خنیاگر و رامشگر و تصویر بوران در روی سکه های او.

بسیاری از مردان زنان نامشروع هم داشته اند و این گونه مطالب در داستان های مربوط به آن زمان فراوان است.

چون بردگی رواج کامل داشت،زنان زر خرید در اختیار مردان بودند و با اسیران جنگی هم این معامله را می کردند و هرکس در جنگ زنی را اسیر می کرد،می توانست آن را برای خود نگاه بدارد یا به دیگری بفروشد.

زن مطلقاً فرمان بردار مرد بود و بیشتر در کودکی او را نامزد می کردند و کسی نمی توانست این نامزدی را به هم بزند.در کتاب «دینکرت» که جامع ترین و بزرگترین کتاب شرایع زردشتی است توصیه کرده اند که دختران را در پانزده سالگی به شوی بدهند.

چیزی که از اسناد آن زمان حتماً به دست می آید و با همه هیاهوی جاهلانه که اخیراً کرده اند از بدیهیات مسلم تمدن آن زمان است،این است که نکاح نزدیکان و محارم و زناشویی در میان اقارب درجه اول حتماً معمول بوده است و حتی برای آن اصطلاح خاصی داشته و آن را «خویتک دس» می گفتند.می دانیم که این نوع از نکاح در میان همه ادیان باستان تنها در مذهب مصریان قدیم رواج داشته است.

در کتاب اوستا اشاره ای بدین نکته هست و حتی در یکی از کتاب های شریعت زردشتی که «شایست لا شایست» نام دارد صریحاً گفته شده است که:«خویتک دس گناهان بزرگ را از بین می برد».

در بند هشتاد از باب سوم کتاب «دینکرت» پاسخی به یهود که این نوع از زناشویی را ناپسند می دانسته اند داده شده و گفته ایشان را رد کرده اند.برخی از مورخان زناشویی با محارم و عرضه داشتن پیکر مرده را در هوای آزاد تا آن که متلاشی شود از عادات نژادی مغان دانسته اند که وارد دین زردشت کرده اند و برخی این عقاید را از بومیان ایران پیش از مهاجرت آریاییان دانسته اند.

در هر صورت زناشویی با اقارب درجه اول در میان برخی از طوایف آریایی دیگر نیز از زمان های قدیم متداول بوده است.در داستان های ایران قدیم نیز از این مطالب فراوان است.»

منبع:سعید نفیسی،تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان،نشر پارسه،چاپ دوم۱۳۹۰،ص۴۲

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده
دکتر زرین کوب:
 
«یهود بی شک در قلمرو اسلام راحت تر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا.
بعلاوه،نصارای شرق نیز-نسطوریان،یعقوبیان و جزآنها-در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند».
 
منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۶،بخش اول،صفحه۱۲
 
روزی پیشوای مان علی مرتضی رَضِيَ اللهُ عَنهُ زره اش را گم می کند تا اینکه آن را در دست مردی یهودی می بیند.
به او می گوید:زره مال من است که من نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام.
مرد یهودی نمی پذیرد و می گوید:زره در دست من است و در نتیجه من مالکش هستم.
نزد قاضی رفتند.
قاضی گفت:بگو ای امیر المؤمنین.
علي رَضِيَ اللهُ عَنه گفت:بله،این زرهی که در دست یهودی است زره من است که نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام!
قاضی گفت:ای یهودی،شما چه می گویی؟
ادعای قبلی اش را تکرار کرد و گفت:زره در دست من است و بنابراین مالکش هم من هستم.
قاضی از علی پرسید:ای امیر المؤمنین،آیا شاهدی هم داری؟
گفت:بله،قنبر و حسن شهادت می دهند که زره،زره من است.
قاضی گفت:شهادت پسر برای پدر پذیرفته نمی شود.
علی گفت:شهادت مردی بهشتی پذیرفته نمی شود؟!من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود:حسن و حسین دو سردار جوانان بهشت اند.
مرد یهودی وقتی این عدالت و بی تعارفی در قضاوت را دید گفت:
امیر المؤمنین - امیر و فرمانده مومنین - مرا نزد قاضی خود آورده،و قاضی اش نیز بر علیه خود او قضاوت کرده!
من شهادت می دهم که این همان (آیین و منش) حق است و شهادت می دهم به اینکه هیچ معبودی جز الله لایق پرستش نیست و محمد فرستاده الله است و این زره نیز،زره خود توست.
 
منبع:سيوطي،تاريخ الخلفاء،١٤٢
  • حسین عمرزاده

آرنولد توین بی (Arnold Joseph Toynbee) تاریخ دان و نویسنده مشهور انگلیسی:

«ساکنین بومی ایران در خراسان و طخارستان (پارتیا و باکتریای سابق) با اعراب برادروار به زندگی پرداختند.

...مسلمین همچنین نسبت به اقوامی که دارای کتاب آسمانی بودند راه مساهله پیش گرفتند و آنها را اهل الذمه نامیدند که تحت حمایت جامعه اسلامی بودند...این عقیده از یهودیان و مسیحیان فراتر رفته و شامل حال زردشتیان و بالاخره هندوان نیز شد.

...در مناطق مفتوحه،گرایش به اسلام حالت دلبخواهی داشت.»

منبع:آرنولد توین بی،تاریخ تمدن،ترجمه یعقوب آژند،انتشارات مولیٰ،چاپ اول۱۳۶۲،ص۴۴۹

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

جُرجی زیدان تاریخ نگار و نویسنده مسیحی در خصوص دادگستری،پرهیزکاری و خوشرفتاری مسلمانان (مراد : طبقه اول مسلمانان-صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم) و بازخورد این خصوصیات در فتوحات و استقبال مردم از آیین فاتحان می گوید :

 

چه کسی می تواند منکر تاثیر این صفات پسندیده باشد و چه کسی می تواند منکر شود که بزرگان اسلام در آغاز کار دارای این صفات نبودند؟

رعایای ایران و روم که تحت استیلای مسلمانان در می آمدند از دوزخ جور و ظلم به بهشت عدل و انصاف انتقال می یافتند.

‏...شکی نیست که این دادگستری و پرهیزکاری،عامل مؤثری در تسریع فتوحات اسلامی بوده است.

 ‏

 ‏تاریخ تمدن اسلام ج ۱ ص ۵۲ تا ۵۴

 

در این پست صفحاتی از تاریخ طبری و محتوای نامه شاه چین به درخواست کمک یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی تقدیم می گردد که خود به منزله پاسخ به بسیاری پرسش ها و شبهه ها در زمینه دین اسلام و درستکاری و درست پیمانی مجریان راستین آن یعنی صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم و التزام و وفاداری قلبی و عملی آنان به اسلام است.

 

طبری می نویسد :

 

«به فرستاده ای که یزدگرد سوی شاه چین روانه کرده بود و با وی هدیه فرستاده بود برخوردند که پاسخ شاه چین را به نامۀ یزدگرد همراه داشت و از او پرسیدند چه خبر بود؟

گفت:وقتی نامه و هدیه ها را پیش وی بردم این چیزها را که می بینید به ما عوض داد.

هدیۀ شاه چین را به آنها نشان داد و گفت:این نامه را به جواب یزدگرد نوشت و به من گفت:

می دانم که باید شاهان،شاهان را بر ضد غالبان یاری دهند.وصف این قوم را که شما را از دیارتان بیرون کرده اند بگوی که شنیدم از کمی آنها و بسیاری خودتان سخن کردی.

غلبۀ امثال این گروه کم بر شما که گفتی بسیار بوده اید به سبب صفات خوب آنها و صفات بد شماست.

گفتم:هر چه خواهی بپرس؟

گفت:آیا درست پیمانند؟

گفتم:آری

گفت:پیش از آنکه جنگ آغاز کنید با شما چه می گویند؟

گفتم:ما را به یکی از سه چیز می خوانند:یا دینشان که اگر پذیرفتیم ما را همانند خودشان می دانند یا جزیه و حفاظت،یا جنگ.

گفت:اطاعت آنها از امیرشان چگونه است؟

گفتم:از همه کسان نسبت به سالار خود مطیع ترند.

گفت:چه چیزها را حلال می دانند و چه چیزها را حرام؟

به او گفتم.

گفت:آیا چیزی را که بر آنها حلال شده حرام می کنند یا چیزی را که بر آنها حرام شده حلال می کنند؟

گفتم:نه

گفت:این قوم تباه نمی شوند تا حلالشان را حرام کنند و حرامشان را حلال کنند.

آنگاه گفت:لباسشان چگونه است؟

به او گفتم.

از مرکوبشان پرسید.

گفتم:اسبشان عربی است و وصف آن بگفتم.

گفت:چه نیکو قلعه ایست.

آنگاه وصف شتر را که با بار می خوابد و می چرد با وی گفتم.

گفت:این صفت چهارپایان گردن دراز است.

آنگاه به یزدگرد نوشت:

اگر سپاهی سوی تو نمی فرستم که آغاز آن به مرو و آخرش به چین باشد،به سبب آن نیست که از تکلیف خویش غافلم.

ولی این قوم که فرستادۀ تو وصفشان را با من گفت،مادام که چنین باشند،اگر آهنگ کوه کنند آن را از پیش بردارند و اگر فراهم باشند مرا نیز از جای ببرند،با آنها صلح کن و خشنود باش که با هم به یک دیار باشید و مادام که ترا تحریک نکنند تحریکشان مکن.»

 

منبع:تاریخ طبری،ترجمه‌ابوالقاسم‌پاینده،جلد پنجم،صفحات ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵

  • حسین عمرزاده

چنین به نظر می‌رسد که در نقل عیش و نوش‌ها و خوشگذرانی‌های پادشاهان و تقبیح آنان، دیوار پادشاهان قاجاری کوتاه‌تر از دیگران و دیوار پادشاهان هخامنشی بلندتر از دیگران بوده است. پرداختن بیش از اندازه لازم به عیش و نوش پادشاهان قاجار و سکوت تقریباً مطلق در قبال رفتارهای مشابه پادشاهان هخامنشی ظاهراً به این دلیل بوده که قلم در دست تاریخ‌نویسان دلبسته به پهلویان و آریاگرایان بوده که از سویی بر سلسله ماقبل پهلوی بتازند و از سوی دیگر، در مواجهه با سلسله هخامنشی سکوت کنند و یا آنان را یکسره پاک و منزه نشان دهند. اما آیا منابع تاریخی نیز در این زمینه ساکت هستند؟ مختصری از پاسخ به این پرسش طولانی را با استناد به مضمون آنچه جلال خالقی مطلق در «ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان» ترجمه کرده است، می‌آوریم:

 

آنتیفان آورده است که برای سفره شاه یک شتر غول‌آسا را کباب می‌کردند و آریستفان از کباب کردن یک گاو کامل بر روی اجاق حکایت می‌کند (ص ۱۸). فلیپیکا اضافه کرده که چنانچه شاه در سفر بود، هر شهری که شاه بدان وارد می‌شد موظف بود پذیرایی و هزینه پذیرایی شاهانه را به عهده بگیرد (ص ۲۱). هرودوت افزوده است که مردم شهری در یونان که از خشیارشا پذیرایی کرده بودند، به اندازه‌ای در خرج افتادند که خانه و حیاط خود را از دست دادند و گاه تأمین هزینه پذیرایی شاهانه موجب چپاول شهرها می‌شد (ص ۲۳).

گزنفون نقل کرده که عده‌ای از طرف پادشاه مأمور می‌شدند تا به همه سرزمین‌ها سفر کنند تا بهترین انواع خوراکی‌ها را بیابند و برای شاه بفرستند. پادشاه پول زیادی را به کسی جایزه می‌داد که می‌توانست هر چیز لذت‌بخشی را برایش بیابد و به او بدهد (ص ۲۱). بخصوص اگر کسی توانسته باشد لذت تازه‌ای پدید آورد (ص ۵۲). دینون اضافه کرده که نوبر هر میوه‌ای در هر جای قلمروی شاهی که به دست آید، باید برای پادشاه فرستاده شود (ص ۶۰).

هراکلیدوس (هراکلاید) چنین شرح داده که در حرمسرای پادشاه ۳۰۰ زن و انبوهی از کنیزکان (دخترهای برده کم سن و سال) زندگی می‌کردند که موظف بودند روزها بخوابند تا شب‌ها بتوانند بیدار بمانند و بساط بزم و عیش شاه را فراهم کنند (ص ۳۹). کل درآمد شهر آنتیلا (Antylla) برای مخارج «کمربند زنان» یعنی مخارج زیور و آرایش آنان به هنگام بزم شاهانه اختصاص یافته بود (ص ۱۰). دینون می‌افزاید که شهبانو در دربار ایران باید بتواند با شمار بزرگی از «زنان فرعی» سازگاری پیشه کند و پادشاه با زن خود مانند یک بنده‌فروش رفتار می‌کند (ص ۵۳ و ۵۴).

هراکلیدوس همچنین آورده است که پادشاه تمامی این زنان و کنیزان را با خود به شکار می‌برد (ص ۳۹). دیکایارخ اضافه کرده که داریوش ۳۶۰ کنیز خود را حتی در جنگ نیز با خود می‌برد (ص ۵۴) تا خوشگذرانی در حضر و سفر فراهم باشد و باکی از این نداشت که این زنان به دست دشمن بیفتند (ص ۹۹).

گزنفون از زنان آوازخوانی یاد می‌کند که در جنگ به غنیمت کورش در آمده بودند و موظف بودند شب‌ها برای او آواز بخوانند و بزم بسازند. کورش یکی از این زنان اسیر را به یکی از سرداران خود می‌بخشد (ص ۹۰). کتزیاس نیز از زن رقاصی به نام زنون یاد کرده که محبوب اردشیر بود (ص ۹).

کتزیاس گفته است که لشکرکشی کمبوجیه به مصر بخاطر یک زن بود. زیرا او زنان مصری را بهترین زنان برای خلوت می‌دانست (ص ۵۴). کاری که کورش نیز تجربه آنرا داشت و دختری از آماسیس مصری را به زنی گرفته بود (ص ۵۵).

هراکلیدوس نقل کرده که اردشیر هخامنشی یک چادر با نگاره‌هایی از گل و ستارگان، ۲۰ کاسه زرین گوهرنشان، ۱۰۰ کاسه سیمین بزرگ، ۱۰۰ کنیزک، ۱۰۰ برده، ۶۰۰۰ اشیای زرین گوناگون و وسایلی دیگر را در اختیار تیماگراس نهاد (ص ۱۱). پلیارخ نیز شرح می‌دهد که شاه پارسیان چگونه آسایشی صرف خود می‌کرد، پرستاران او چند تن و چگونه بودند، نیازهای زمان عشق‌ورزی او چگونه بود و چه بوهای خوشی برای طراوت پوست خود مصرف می‌کردند (ص ۵۲).

هرودوت چنین آورده که پارسیان با هر سرگرمی و لذتی که آشنا شوند، آنرا می‌پذیرند. آنان تعداد زیادی زن و تعداد زیادتری همخوابه دارند. با این حال از لواط نیز که از هلنی‌ها آموخته‌اند، رویگردان نیستند (ص ۱۰۲).

خارس میتیلنی می‌نویسد که پادشاهان پارس در تجمل تا آنجا پیش رفتند که در یک طرف نیمکت پادشاه ۵۰۰۰ تالان طلا گذارده بودند و آنرا «بالش پادشاه» می‌نامیدند. در سوی دیگر نیز ۳۰۰۰ تالان طلا نهاده بودند و آنرا «زیرپایی پادشاه» می‌گفتند. در اطاق خواب پادشاه نیز درختی آراسته به خوشه‌هایی از گوهرها دیده می‌شد. هراکلیدوس آن نیمکت یا تخت را یکسره از جنس طلا می‌داند که در هر چهار طرف آن چهار ستون زرین و گوهر نشان قرار داشت (ص ۳۹). این شاهان چشمه آبی نیز داشتند که فقط پادشاه و پسر بزرگ او حق نوشیدن از آنرا داشتند و چنانچه کس دیگری از آن چشمه آب بر می‌داشت، به مجازات مرگ می‌رسید (ص ۴۰).

بدیهی است که اگر رفاه عمومی در جامعه هخامنشی در حداقلی از نیازهای انسانی وجود می‌داشت، شاید چنین عیش و نوش‌هایی قابل توجیه بود. اما در شرایطی که دستمزد کارگران هخامنشی معادل پانزده کیلو جو در ماه و دستمزد کارگران زنان و برده‌ها ده کیلو جو در ماه بوده، به هیچ عنوان قابل توجیه و رفع‌ و رجوع نیست.

رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۸۲،۸۳و۸۴

بنگرید به: خالقی مطلق، جلال، ایرانیات در بزم فرزانگان، منتخبی از کتاب بزم فرزانگان، نوشته آثنایوس‌، تهران، ۱۳۸۶.

تصاویر منابع (به ترتیب) :

  • حسین عمرزاده

برناردین کیلتی (Bernardine Kielty) :

«چون دین اسلام همه مسلمانان را برادران یکدیگر خوانده بود،مردمان هیچ گونه اختلافی در رنگ چهره و نژاد و ملیت خویش قایل نبودند.

مسلمانان بنا بر دستورهای دین خود با مسیحیان و یهودیان مناطقی که بتدریج فتح می کردند به گذشت و اغماض زندگی می کردند.اینان فقط مالیاتی به نام جزیه می پرداختند که در راه خیر همه به مصرف می رسید».

منبع:سقوط قسطنطنیه،برناردین کیلتی،ترجمه مصطفی مقربی،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،چاپ سوم۱۳۸۴،ص۵۲

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده